الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّـهِ ۚ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿٢٠﴾
مکالمه تلفنی دوبرادر شهید . هنگام ترخیص شهید مسعود پرویز از بیمارستان حضرت زهرا (س) در تهران ، بعد از میمک ، هنگام عزیمت شهید محمد محسن به جبهه
( بعضی تصاویر این ویلاگ ، با explorer کشیده نمایش داده میشود )
بسم الله الرحمن الرحیم
در بهمن 1398 ،مقارن با دهه فجر انقلاب اسلامی ایران ، یادواره ای به همت مسئولین مدرسه شهید محمد محسن پرویز واقع در پادگان قزوین و مسئولین لشگر 16 زرهی قزوین و نیز ، مسئولین مدرسه شهید مسعود پرویز و مسئولین و بسیج اداره آموزش و پرورش قزوین ، در محل سالن همایش های پادگان قزوین برگذار شد .
بسمه تعالی
فعالیت های شاخص شهید محمد محسن پرویز در ارتش بعد از انقلاب
1 – 28 / 12 / 1357 ورود به پادگان سنندج
لازم به ذکر است که ایشان ، قبل از انقلاب ، برای گذراندن دوره زبان خارجه ، در تهران به سر میبردند و بعد از انقلاب ، که مرکز زبان دانشکده افسری ، واقع در میدان " حر " ، توسط انقلابیون ، به آتش کشیده شده بود و از طرفی ، با پیام امام خمینی (ره) که نیروهای مومن ارتش به پادگان ها بروند ، ایشان هم مسافرخانه را در تهران ، تخلیه کرده راهی سنندج شدند . ورود ایشان به پادگان سنندج و درگیری و محاصره پادگان توسط اشرار و ضد انقلاب ، خود ماجراها دارد که انشاا... بعدا اشاره خواهد شد .
2 – 1 / 8 / 1358 الی 1 / 12 / 1358 اعزام به جبهه پیرانشهر . درگیری اشرار در کردستان
3 – 27 / 9 / 1359 در گیری با اشرار کرد در دره قاسملو و زخمی شدن از ناحیه پا و بستری شدن در بیمارستانی در ارومیه
4 – 15 / 7 / 1359 شرکت در عملیات هویزه
5 – 29 / 2 / 1360 شرکت در عملیات غرب سوسنگرد
6 – 27 / 6 / 1360 شرکت در عملیات سویدانی
7 – 10 / 1 / 1361 شرکت در عملیات بیت المقدس ، آزاد سازی خرمشهر
8 – 8 / 9 / 1361 شرکت در عملیات طریق القدس ، آزاد سازی بستان . زخمی شدن از ناحیه کتف و بستری در بیمارستانی در مشهد مقدس
9 – 19 / 11 / 1361 شرکت در عملیات والفجر مقدماتی با عنوان فرمانده گروهان ارکان و رئیس رکن 3 گردان
10 – 11 / 5 / 1362 شرکت در عملیات شناسائی منطقه فکه ، به همراه فرماندهان و شهادت دست جمعی آنها ، بوسیله گلوله خمپاره دشمن .
شهادت هنر مردان خدا است .
بسمه تعالی
فعالیت های شاخص شهید مسعود پرویز از ابتدای انقلاب
1 – از 23 / 11 / 1357 الی 28 / 8 / 1358 در کمیته انقلاب ، واقع در مسجد شیخ الاسلام .
2 – از بدو تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، نخست بصورت پاره وقت ، که در اصل ، در پاساژ آریا واقع در خیابان طالقانی ، مغازه کتاب فروشی داشت و مواقع مورد لزوم ، به خدمت در سپاه حاظر میشد . تا اینکه مقرر شد ، افرادی که تمایل به حضور در سپاه را دارند ، باید تمام وقت ، در خدمت نظام باشند . از این رو ، کتاب فروشی را رها کرده ، کمر خدمت به کیان انقلاب اسلامی بست .
3 – 27 / 7 / 1358 الی 2 / 7 / 1359 افسر نگهبان در محل عملیات سپاه
4 – 3 / 7 / 1359 الی 30 / 9 / 1359 جبهه سرپل ذهاب ، تک تیر انداز
5 – 1 / 10 / 1359 الی 30 / 3 / 1360 جبهه میمک ، مسئول دسته
6 – 2 / 3 / 1360 الی 29 / 6 / 1360 سپاه قزوین ، پاسگاه شهر صنعتی البرز مسئول تدارکات ( لوجستیک )
7 – 30 / 6 / 1360 الی 11 / 11 / 1360 عملیات سپاه ، افسر نگهبان
8 – 12 / 11 / 1360 الی 11 / 1 / 1361 تیپ 17 علی ابن ابیطالب (ع) ، فرمانده گروهان
9 – 12 / 1 / 1361 الی 13 / 3 / 1361 عملیات سپاه ، افسر نگهبان
10 – 14 / 3 / 1361 الی 27 / 4 / 1361 لشگر 17 علی ابن ابیطالب (ع) ، فرمانده گردان
11 – 31 / 3 / 1361 الی 27 / 4 / 1361 لشگر علی ابن ابیطالب (ع) ، فرمانده گردان قدس
سر انجام در 27 / 4 / 1361 ، بعد از عملیات رمضان ، و بعد از دفع پاتک دشمن بعثی ، با ترکش گلوله توپ به قلب مملو از عشق به خالق ، امام زمان (عج) و نائب ایشان ، امام خمینی ، به فیض شهادت نائل آمد .
بسم رب شهدا
مصاحبه با شهید مسعود پرویز ، قبل از اعزام به میمک
شهید محمد محسن پرویز دربهمن سال 1329 در شهر قزوین و در خانواده ای مذهبی ودر منزلی
که پراز انوارالهی ، ناشی از آموزش قران توسط مادر بزرگشان معلمه قرآن ، خانم معصومه بیگم قافله باشی ( از صلاله پاک نبی اکرم صلواه علیه ) بود، به دنیا آمدند
مراسم بزرگداشت شهادت سرداران جنگ تحمیلی در غرب کشور و رونمائی کتاب 4 سردار دفاع مقدس .
موقعی که مسعود به دنیا آمد، هنوز در منزل مادرم زندگی می کردیم.مادر من از سادات بود و به بچه ها قرآن درس می داد.
بعد از به دنیا آمدن مسعود و بزرگ شدن دیگر بچه ها، چون محله ی ما وضعیت مناسبی نداشت از مادرم اجازه گرفتم که بروم در محله ی دیگری زندگی کنم و چون در آن شرایط وضع مالی خوبی نداشتم خانه ای اجاره کردم و با رضایت مادرم(چون سید اولاد پیغمبر بود و نمی خواستم ناراحت شود) به آنجا رفتم.
دوران مستاجری ما که مصادف با دوران کودکی مسعود بود، چون این بچه خیلی شیرین و بانمک بود، همسایه ها خیلی او را دوست داشتند.
در همسایگی ما سید بزرگواری زندگی می کرد که متولی پیغمبریه بود، او هر روز به همراه خانمش می آمدند و مسعود را با خودشان به خانه می بردند و از او نگهداری و پذیرایی می کردند.
پدر شهید
