شهدای فامیل نزدیک
بسیجی شهید علیرضا راهدان
نسبت : پسر عمو
وسیت نامه شهید علیرضا راهدان
24 /11 /64 فاو
شب عید غدیر 95/6/29 نفر سمت چپ ، مرحوم حاج محمود راهدان پدر گرانقدر شهید علیرضا راهدان ، عموی شهیدان پرویز
مراسم سوم مرحوم حاج محمود راهدان 95/7/19
بسیجی مداح قواص شهید محمد ثقفی
نسبت : پسرخاله
محمد ثقفی یزدی : پنجم خرداد ۱۳۴۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. دانشآموز سوم متوسطه در رشته اقتصاد بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در امالرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال۱۳۷۸ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
بسمعه تعالی
ای فریاد رس در ماندگان و ای فریاد رس بیچارگان!خدایا دشمن از هر سو به ما حمله ور شده.خدایا یکی از دعاها این است که مظلومین را دعا کنند خدایا این ملت مظلوم است.خدایا،پروردگارا!ما جز تو کسی را نداریم.
...خدایا روح الله امشب این پیرمرد بزرگ جماران سر به سجده برده و دعای توسل را زمزمه می کند حتما امشب با مهدی قرار دارد و برای پیروزی رزمندگان گریه می کند.
خدایا تنها ماندیم،عزیزان!غافله شهدا رفت،ما تنها ماندیم،ما عقب ماندیم،مواظب باشید شهدا در مقابل شما باشند!
...خدایا الان مرحله سوم والفجر بسر می بریم.خدایا مگر در جبهه ها جوانان چه دیده اند که اینقدر تشنه شده اند و همه اش از سعادت و شهید صحبت می کنند مگر شهید کیست؟و به کجا می رود آری موقعی که اولین قطره خون شهید به زمین می ریزد تمام گناهانش پاک می شود و با دیدن این منظره فرشتگان برای بردنش حاضر می شوند.
قسمتی از دست نوشته های شهید محمد ثقفی یزدی
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم.بسم رب الشهدا. «الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون» (بقره/ ۱۵۶) و هنگامی که مصیبتی بر آنان وارد میشود میگویند ما از خدا هستیم و به سوی او (خدا) باز میگردیم. این جانب محمد ثقفییزدی، وصیت خود را با شهادت به یگانگی خداوند و به اینکه محمدبنعبدالله (ص) عبد و آخرین فرستاده اوست و بر اینکه همه پیامبران قبل از او که از جانب خدا مبعوث و بر حق هستند و بر جانشین حضرت محمدبنعبدالله(ص) از حضرت علی (ع) تا آخر آنها حضرت بقیهاللهالعظم (عج) میباشد و فعلاً در غیاب به سر میبرند و ان شاء الله هر چه زودتر ظهور خواهد کرد، وصیتنامه خود را شروع میکنم. آری چه خوب گفت حسین (ع) با پیام خونش به مسلمین جهان در مقابل دشمنان اسلام و قرآن بایستید و چون کوه محکم باشید. و سلام محضر محترم پدر و مادرم، امیدوارم در سایه رهبریهای حضرت امام به دعا گویی برای پیروزی اسلام به کفر مشغول بوده باشید. ای پدر و ای مادر من این جمله را بدون اغراق میگویم من نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم و نتوانستم فرد لایقی برای شما و خانوادهی گرامیام بوده باشم و شما را به صبر و استقامت دعوت میکنم و به خواهرم و برادرانم توصیه میکنم تقوی را پیشهی خود سازند و در همه حال این شیطان قسم خورده (نفس) را از خود دور سازید. من از آن موقعی که قدم به جبهه گذاشتم میدانستم به کجا میروم و چکار میکنم و چه مزدی میخواهم، ولی متأسفانه با یکسری افراد نادان روبرو میشدم. من بعد از این همه آمد و رفت منتظرم که در این دانشگاه الهی قبول شوم و کارنامه اعمال را با دست راست خود بگیرم. از شما و همه دوستان میخواهم که برای این عبد سرکش و بندهی عاصی دعا کنید و این نایب بر حق بقیهالله را تنها نگذارید. برای من قرآن زیاد بخوانید مخصوصاً (یس). از برادرانم تقاضا دارم اسلحه مرا نگذارند زمین بیافتد و آن راهی را که من و همه دوستان شهیدم با آگاهی کامل و چشمانی باز رفتیم ادامه دهید و از قول من به همه سلام و دعا برسانید و از همه حلالیت بطلبید. اروندرود. ۲۶/۰۹/۱۳۶۵. محمد ثقفییزدی
فارس: طاهره مختاری امروز اظهار کرد: از زمانی که به یاد دارم منزل ما نظیر حسینیه آقا سیدجمال پذیرای عزاداران ابا عبدالله (ع) بود، در ماه صفر هم مراسم روضهخوانی و در شبهای ماه مبارک رمضان هم افطاری و سحری به راه بود.
همسرم ۳۰ سال کارگر کارخانه بافندگی بود و با وجود سختی کار به علت سر و صدای زیاد دستگاهها، همیشه کارگر نمونه انتخاب میشد.
مداحی در خانواده همسرم رواج داشت، پدر شوهرم هم مداحی میکرد و همین موضوع باعث شده بود محمد از بچگی با مداحی مانوس باشد.
محمد آخرین فرزند خانواده و از پنج خواهر و برادر دیگرش کوچکتر است، وقتی محمد به دنیا آمد پدربزرگش در گوشش اذان گفت، پدر بزرگش خیلی دوست داشت مدفنش کربلا باشد اما راه کربلا بسته بود به سوریه مشرف شده و پس از فوت در همانجا دفن شد.
در منزلمان جلسات آموزش قرآن داشتیم، محمد و محسن شالباف و شهید پرویز هم در جلسات قرآن شرکت میکردند و محمد تمرین مداحی را از همان کودکی در این جلسات شروع کرد.
اعزام به جبهه
محمد ۱۳ ساله بود که تصمیم گرفت به جبهه برود اما چون بدن ضعیفی داشت من و پدرش راضی نبودیم ولی بر رفتنش اصرار داشت و اعتصاب غذا کرد لاغر که بود لاغرتر شد، با پدرش صحبت کردم و او هم راضی شد.
وقتی خبر رضایت پدرش را به محمد دادم بسیار خوشحال شد برای ثبتنام شناسنامهاش را دستکاری کرده و گفته بود ۱۸ ساله هستم نگاه به قد و قوارهام نکنید، بعد از پایان ثبتنامش به شخصی که ثبتنام میکرده گفته بود خوش غیرت برو جبهه اسلام را یاری کن.
یکی از ذوقهایش نقاشی کشیدن بود، یک بار خواب امام زمان (عج) را دیده و عکس ایشان را کشیده بود.
خیلی شیرین زبان و شوخ طبع بود نحوه برخوردش با دیگران به گونهای بود که همه را جذب خود میکرد.
هوش سرشاری داشت، چهار سال دبیرستان را در جبهه به صورت جهشی خواند.
در عملیات کربلای ۴ شرکت کرده بود که با گلوله دشمن به شهادت رسید اما پیکرش را آب برده و مفقود میشود، پس از ۱۴ سال پیکرش به ما رسید.
به امام رضا (ع) علاقه زیادی داشت هنگام تفحص خطاب به شهدا گفته بودند که خودتان را نشان دهید اگر پیدا شوید شما را به زیارت امام رضا (ع) میبریم، ۱۶ نفر بودند که به زیارت امام رضا (ع) رفته و سپس به قزوین بازگشتند.
برنامه رادیوئی
بخش اول
مصاحبه با برادران و خواهر شهید و آقای امیر عبادی و همسایه ها و همرزمان
بخش دوم
بسیجی جانباز شیمیائی شهید حسین مختار
نسبت : پسر دائی
مرحوم حاج جعفز مختار ، پدر گرانقدر جانباز شهید حسین مختار و دائی شهیدان پرویز ، در مرسم سالگرد شهیدان پرویز
بسیجی دانشجو شهید حسین مقدم سلیمی
نسبت : برادر شوهر خواهر
بسیجی شهید محمد انصاریان
نسبت : برادرزاده شوهر خواهر
- ۹۴/۰۸/۱۰
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.