شهیدان پرویز

آثار ، خاطرات و فرازهائی از زندگینامه ی شهیدان محمد محسن و مسعود پرویز

شهیدان پرویز

آثار ، خاطرات و فرازهائی از زندگینامه ی شهیدان محمد محسن و مسعود پرویز

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

 بسم رب شهدا 

 

 

مصاحبه با شهید مسعود پرویز ، قبل از اعزام به میمک

 
 

شهید محمد محسن پرویز دربهمن سال 1329 در شهر قزوین و در خانواده ای مذهبی ودر منزلی

که پراز انوارالهی ، ناشی از آموزش قران توسط مادر بزرگشان معلمه قرآن ، خانم معصومه بیگم قافله باشی ( از صلاله پاک نبی اکرم صلواه علیه ) بود، به دنیا آمدند

               

               دکتر فاطمه پرویز


     مهندس مهدی  پرویز

مراسم بزرگداشت شهادت سرداران جنگ تحمیلی در غرب کشور و رونمائی کتاب 4 سردار دفاع مقدس .


 



 



 



 

                                                        

اسامی و ترکیب و وقایع گردان قدس :

 

این مطالب از یادداشتهای شهید مسعود پرویز در منطقه جنگی ، در سمت فرماندهی گردان قدس ، با دستخط خود شهید ، بی هیچ توضیحی ارائه میشود .

بسم ربّ الشهدا

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّـهِ ۚ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿٢٠

 

مکالمه تلفنی دوبرادر شهید . هنگام ترخیص شهید مسعود پرویز از بیمارستان حضرت زهرا (س) در تهران ، بعد از میمک ، هنگام عزیمت شهید محمد محسن به جبهه

 

 

( بعضی تصاویر این ویلاگ ، با explorer کشیده نمایش داده میشود )

 

 

 

این صفحه ی مجازی برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان محمدمحسن و مسعود پرویز و دسترسی ارگان ها و نهادهایی که درخواست زندگینامه ی این شهیدان را دارند ، ایجاد شده است.

عزیزانی که خاطره ای از این شهیدان دارند ، در صورت تمایل ارسال کنند تا با نام خودشان ذکر شود .

 مزید تشکر است

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 



موقعی که مسعود به دنیا آمد، هنوز در منزل مادرم زندگی می کردیم.مادر من از سادات بود و به بچه ها قرآن درس می داد.

بعد از به دنیا آمدن مسعود و بزرگ شدن دیگر بچه ها، چون محله ی ما وضعیت مناسبی نداشت از مادرم اجازه گرفتم که بروم در محله ی دیگری زندگی کنم و چون در آن شرایط وضع مالی خوبی نداشتم خانه ای اجاره کردم و با رضایت مادرم(چون سید اولاد پیغمبر بود و نمی خواستم ناراحت شود) به آنجا رفتم.

دوران مستاجری ما که مصادف با دوران کودکی مسعود بود، چون این بچه خیلی شیرین و بانمک بود، همسایه ها خیلی او را دوست داشتند.

در همسایگی ما سید بزرگواری زندگی می کرد که متولی پیغمبریه بود، او هر روز به همراه خانمش می آمدند و مسعود را با خودشان به خانه می بردند و از او نگهداری و پذیرایی می کردند.

پدر شهید




منبع:کتاب سفر عشق